درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان
game very good فرانک مجیدی: هالیوودیها هر از چند گاهی به سراغ پروژههای جنگی و حماسی میروند. برخی از این فیلمها بسیار درخشان و خاطرهانگیز میشوند، مانند «بر باد رفته» که با گذشت بیش از ۷۰ سال از ساختش هنوز چشمنواز و نوستالژیک است. در دههی اخیر نیز صنعت سینما فیلمهای ارزندهای مانند «نجات سرباز رایان»، «پرچم پدران ما»، سهگانهی «ارباب حلقهها»، «هزارتوی پن»، «گلادیاتور» و چند اثر دیگر در این ژانرها را روی پردهی نقرهای جان بخشیدهاست. اما همیشه قرار نیست که یک اثر پر خرج در این ژانرها لزوماً به یاد ماندنی هم بشود. چیزی مانند «کوهستان سرد» که فیلم بدی نیست ولی خارقالعاده هم نیست. این روزها یک فیلم تاریخی و جنگی دیگر در سینماهای جهان نمایش دادهشده که بیش از آنکه بتواند به صف به یاد ماندنیها برسد، از نفس افتاده است. فیلم «استرالیا»، کاری از باز لورمن. داستان فیلم (اخطار! خواندن این پاراگراف ممکن است قسمتی از داستان فیلم را لو بدهد!): فیلم استرالیا بر خلاف چیزی که به نظر میآید و باید میشد، چشمگیر نیست. در ساخت ابتدایی، دروور در انتهای فیلم میمرد اما با نمایش اولیه، کمپانی فاکس قرن بیستم در مییابد که تماشاگران به شدت از این انتها ناامید شدهاند، این است که پایان آن را تغییر میدهد و یک پایان شاد و آبکی از آن میسازد. اما تماشاگران نازکدل باز هم استقبال چندانی از فیلم نمیکنند. جلوههای ویژهی فیلم به پای فیلمهایی از این دست نمیرسد و بسیار تصنعی به چشم میآید. به ضرس قاطع میشود گفت در کجاها از تکنیک پردهی آبی استفاده شده. صحنههای جنگی تکاندهنده از آب در نیامده و در زمان اندکی به آن پرداختهشده. فیلم با آنکه تلاش کرده رازآلودگی و ارزشهای زندگی بومیان استرالیا را به تصویر بکشد اما رنگی انسانی به رفتار سفید پوستان قهرمان فیلم با آنان زده است. مسلماً این دور از حقایق تاریخی است. با این حال «استرالیا» تنها در یک رشته و آنهم طراحی صحنه و لباس، نامزد اسکار است. موسیقی فیلم هر چند شاهکار نیست، اما قابل قبول است و کاراکتر نولا، دوستداشتنی است. باز لورمن با فیلم «مولن روژ» برای ما شناخته شده است. این فیلم یک فیلم خوب و به یاد ماندنی در ژانر موزیکال است. نکتهی جالب «مولن روژ» آن بود که دو سال پس از ساخت فیلم وقتی قرار به پخش تلویزیونیاش بود، برای تبلیغات پیش از فیلم ،لورمن تیزری تبلیغاتی و سه دقیقهای برای یک ادکلن با شرکت کیدمن با همان حال و هوای مولن روژ ساخته بود و کیدمن برای این حضور سه دقیقهای بیش از یک میلیون دلار دستمزد گرفت! این بار هم لورمن از بازیگر زن محبوبش در نقش اصلی استفاده کرده، با توجه به آنکه علاوه بر سابقهی همکاری، کیدمن تجربهی بازی در فیلمی مشابه مانند «کوهستان سرد» را در کارنامه داشت. هر چند زوج کیدمن-جکمن خیلی بهتر از زوج کیدمن-لاو است اما باز هم بازی نیکول کیدمن و هیو جکمن چشمگیر نشدهاست. نیکول کیدمن از روزهای «دیگران» و «ساعتها» فاصلهی بسیاری دارد و این سالها با بازی در فیلمهایی مانند «تهاجم» انتقادات زیادی هم به جان خریدهاست. کیدمن این روزها اظهار خستگی میکند و اظهار داشته تصمیم دارد به خانواده و نوزادش برسد. باید دید اگر این موضوع قرین به حقیقت شود، کیدمن میتواند باز تازهنفس و درخشان بازگردد یا خیر. فیلم یک سکانس خوب دارد. جایی که با نقشهی فلچر گلهی سارا با آتش محاصره میشود و گله به سمت پرتگاه رانده میشود. فلین، یکی از همراهان سارا و دروور، زیر سم گاوها میماند و نولا نیز در معرض همین خطر قرار دارد و سارا و دروور امکان ندارد به موقع به او برسند. جورج از دور شاهد است و یکی از اورادش را برای محافظت از نوهاش زمزمه میکند. نولا صدای جورج را میشنود و چشمهایش را میبندد و شعری جادویی میخواند و گله میایستد! چیزی را از این فیلم به یاد خواهید داشت: صدای فرشتهوار نولا! راستی، یکی از ترانههای تیتراژ پایانی فیلم را سر التون جان میخواند! منبع:http://1pezeshk.com/ جمعه 11 فروردين 1391برچسب:, :: 12:52 :: نويسنده : mehrdad
صفحه قبل 1 صفحه بعد |